
هیچی..نمیدونم چی بگم.. خودتون بخونید
در پاسی از شب..دخترک خردسالی. در کوچه های شهر قدم بر میداشت.. پاهای کوچک دخترک با دمپایی هایی که بیشتر آن گلی و پاره بود از سرما یخ زده بود... قرچ. قرچ.. دخترک در برف های سردی که کف خیابان را پوشانده بودند گام برمیداشت.. توانش کم بود.. اما او.. تنها یک هدف داشت
دخترک.. دیگر نمیتوانست پاهایش را احساس کند.. گویی پایی در کار نبود.. صورتش از سرمای طاقت فرسا رنگ سپید تری ز برف را برگذیده بودند.. توانش کم و کم تر میشد.. برف پاهای او را سست کرد و او را بر زمین انداخت.
با افتادن دخترک برف رنگ سرخ خون را بر خود گرفت.. زانو های دخترک زخم شده بود.. ولی.. دستانش را مشت کرد.. و بلند شد.. تنها هدف مارتین بود.. برادر خردسالش.. برادرش تنها 5 سال سن داشت.. او غذا میخواست.. جای گرم میخواست.. ولی.. دریغ از غذا و جای گرمی
دخترک بلند شد.. سنی نداشت ولی.. مانند یک مادر کنار برادرش بود..مانند یک پدر.. جلوی پسر های اشرافی محله از برادرش محافظت میکرد... او.. تنها 7 سال داشت.. ولی گویی.. 70 سال را گذرانده بود
دخترک ادامه داد.. گام برداشت. گریست.. لغزید. افتاد.. و بلند شد.. تا جایی که به قهوه خانه ای رسید.. درش را با توان کمش کوبید.. در را به آرامی باز کرد.. لنگ لنگ به پیش صاحب قهوه خانه رفت.. به پیش پای او افتاد.. آرام آرام گریست و از او درخواست کمک کرد.. صاحب قهوه خانه پوزخندی زد... و او را مهمان لگدی بر کشمش کرد.. و از آنجا بیرون انداخت
دخترک روی برف ها سکنا گزیده بود.. سرش را به روی بازوانش گذاشت.. بلند بلند گریست... نه از درد.. بلکه از نگرانی گرسنگی مارتین.. ناگهان.. صدای مادرش را شنید. برگشت با خوشحالی.. ولی مادری نبود. احساس دستان پینه بسته پدرش که روی سر او کشیده میشد.. ولی پدری نیز نبود..
دخترک.. بلند شد.. ایستاد.. دوید. به بغل پدر و مادرش رفت.. آن ها را محکم در آغوشش گرفت.. با غمی به مادرش گرفت.. مادر.. مارتین.. گرسنه ات.. بیا همراهم .. لطفا.. مادرش حرفی نزد.. و او را با خود.. تا آن صبح.. دیگر جز سیاهی چیزی ندید.. با نگرانی گرسنگی برادرش.. روحش. را تقدیم دنیا کرد..
ولی کاغذی در جیبش بود.. نوشته از این قرار بود زیر آن.. آدرس خانه ی کاهگلی را نوشته بود.. خداحافظ.. دختر قهرمان :)

پایانی.. بی آغاز :)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تستت عالی بود❤️
ایشالا در آینده یکی از بهترین کاربرای تستچی بشی✨️
@ᴀxxᴇʟ
خیلی واسش زحمت کشیده بودم مرسی از اینکه بهم انگیزه دادی
______
علییی تو چرا جای من جواب میدی...
خیلی چهارپایی😂😂
بی ابد جوابشو ندادی گفتم من تشکر کنم😂
😂زحمات من رو برای خودت نکن اردک
عالیی بودد
خیلی واسش زحمت کشیده بودم مرسی از اینکه بهم انگیزه دادی
نه ببین این کرم داره جا من جواب داد..
ممنونم زیباروی من. :>
:›♡
یاد دختر کبریت فروش افتادم
یکم داستانش رو از اون تقلید کردم
عالیی مینویسی آنی >>>>>
🌝🙏
قشنگ بود 🥺
خیلی قشنگ نوشتی
:)
این تست با این زیبایی اصلا حمایت نمیشه، اونوقت تست : چقدر شبیه ونزدی ای؟ ویژه میشه!
متاسفانه.. تبعیض قائل میشن.. خیلی سرش فکر کردم و زحمت کشیدم. باورم نمیشه.. آنقدر بازدیدش. کم باشه. حالا بری تست های دیگه درست کنی زیرش مینویسن مهطوا
تلاشتو بکن مطمئن باش موفق میشی:')
ممنون... مهربونیت>>>>>>